آخر قصه...

ساخت وبلاگ

خـدا، دوباره که دریای سینـــه بی تاب است

دوباره کـشتـــیِ دل در میــان گـــرداب است

ببیــن که مـوج نبودش شکستـه کشتــی را

ببیــن جدا شده هر تختـــه بر روی آب است

قســم به ذات خــودت تا همیشــه تصویرش

به روی سینـــه ی دیوار سینـه ام قاب است

به خــــواب دیــــدن او حســـرت رقیبـــم بود

پس او چگونه در آغوش گرم او خواب است؟

تمام سهمم از این سفره زخم ساطور است

کبـــاب نــاب بنـــاب از رقیـــــب نـاباب است

سکــــوت می کنـــم و چــاره ای مگــر دارم

کــه پــاره جگـــرم زیـر دســــت قصاب است

برای زخـــم خـــودی مرهمــی نمی خـواهم

همیشه آخـر این قصـه مــرگ سهراب است

پی نوشت ۱: وزن شعر مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن است

پی نوشت ۲: امیدوارم دوست داشته باشید

پی نوشت ۳: ...


برچسبـهـ ـا : درد دل, شعر از خودم, رفیق

شاپرک منتظر است......
ما را در سایت شاپرک منتظر است... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeediali بازدید : 77 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1402 ساعت: 3:30