ای پیرمرد خیاط، دریاب حال ما را
لطفاً بیا رفو کن، این قلب بی نوا را
هرچند روی قلبم، یک وصله می نشیند
اما چه چاره ای هست، سلطان بی ردا را؟!
سوزن بزن به جانش، شاید مُسَکِنی شد
با درد کن مداوا، این درد بی دوا را
هر سوزنی که خوردی، فریاد کن دریغا
گوشی نکرده باور، فریادِ بی صدا را
آن با وفا که دل را، زد بر زمین و این شد
دیگر توقعی نیست، رندان بی وفا را
بگذار دل به غربت، باشد غریبه زیرا
سخت است غربتی که، می بینی آشنا را
پی نوشت ۱: شاید بعضی از جاهاش رو تغییر بدم
پی نوشت ۲: ...
پی نوشت ۳: تصویر از Heinz Geilfus گرافیست آلمانی
♥ پنجشنبه دهم فروردین ۱۴۰۲ ساعت 12:47 توسط: علی
شاپرک منتظر است......برچسب : نویسنده : saeediali بازدید : 91