شیرین از اینجا می رود بهر خدا کاری کنید
یک بیستون بی چاره گی، فرهاد را یاری کنید
عقل مرا همراه خود، او برد وقت رفتنش
ای عاقلان دیوانه را، زنجیر و زندانی کنید
جرم است اگر آوارگی، آواره ام در شهرتان
لطفاً شما در کوی او حد مرا جاری کنید
از روی همدردی به من، گفتید باور کن که رفت
میل نمک دارم شما، بی وقفه همدری کنید
نقش نگاهش تا ابد بر خاطرم خواهد نشست
از خاطرم نقشی از او بر بوم نقاشی کنید
من التماسش کردم و راهی شد او بی اعتنا
فردا مرا هم خواهشاً، تا خانه همراهی کنید
او رفت و بعد از رفتنش، من هم از اینجا میروم
در رفتن من شادی و از رفتنش زاری کنید
پی نوشت ۱: ...
برچسب : نویسنده : saeediali بازدید : 180