شب از راه میرسه...
بساط روز رو از روی زمین برمی داره و میریزه پشت کوه ها...
مثل ورزشکارهای تناسب اندام پیچ و تابی به خودش میده و عرض اندام می کنه...
بعد خوب که همه ترسیدن و چراغاشون رو خاموش کردن و زبون به دندون گرفتن...
آرزوهاشون رو پخش می کنه وسط آسمون و میگه: زود باشید رژه برید تنبلا...
زود باشید...
اون پایین همه باید حسرت بخورن...
همه باید بغض کنن
فقط حواستون باشه وقتی تنهای تنها شدن
باید مثل یه خنجر برید تو پهلوشون تا صبح...
پی نوشت ۱: کاش لااقل... ولش کن، شبه دیگه...
برچسب : نویسنده : saeediali بازدید : 95