آغوش پدر

ساخت وبلاگ

دل من امشب باز

می کند گریه و آغوش پدر می خواهد

می کِشد فریادی

به بلندای درخت

به بلندای همان ابری که،

می کند گریه و اشکش همه جا را شسته

به بلندای سماء

به بلندای پر پروانه

به بلندای دل تنگی که، بغض یک عمر درونش خفته.

دلم همچون پسری بازیگوش،

 دختری زیبا رو،

هر دو پا را به زمین می کوبد،

می کند گریه و آغوش پدر می خواهد.

پدر اما شده دور

از من و مادر و خواهرهایم!

پدر از من دور است

و چه نزدیکم من

که به آغوش پدر باز رَوم

و دلم شاد شود

دست از این گریه و زاری بکشد

و کمی باز مرا فرصت رفتن بدهد

تا که بیرون بروم از ته بن بست خیال،

از ته کوچه وَهم،

شاید اما دل من حق دارد

نعمتی داشته و داده ز کف!

قبل از آنی که بفهمد و بداند قدرش

نعمتی مثل پدر

پدری همچون کوه

کوهی همچون پولاد

گریه کن ای دل من

تا که اشکت بشود سیل و خاموش کند،

آتش حسرت و افسوس مرا...،

دل من امشب باز

می کند گریه و آغوش پدر می خواهد

و چه نزدیکم من

که به آغوش پدر باز رَوم

و دلم شاد شود،

من به اندازه قرنی دورم

و به اندازه خوابی شیرین، یا به قدر نفسی نزدیکم...!

گریه کم کن ای دل

که به صبر است جهان پا برجا

دائم این را پدرم زمزمه کرد...

پی نوشت: تقدیم به همه دوستانی که مثل من دلشون برای آغوش پدرشون تنگ شده...

پی نوشت 2: تقدیم به خانواده شهید مدافع سلامت دکتر حسین احمدمیری

پی نوشت 3: ببخشید که شعرم خیلی خوب نیست 

پی نوشت 4: نظر فراموش نشه...

پی نوشت 5: اگر کسی از دوستان با خوندن شعر ناراحت شد من رو ببخشه...


برچسب‌ها: رفیق, ولاشان, ولاشون, دکتر حسین احمدمیری, شعر از خودم شاپرک منتظر است......
ما را در سایت شاپرک منتظر است... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeediali بازدید : 149 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 22:00