دل من وحشی شد...

گاهی اوقات دلم انچنان دیواره سینه ام را با مشت می کوبد که عابران با تعجب مرا می نگرند...

نه به خاطر اینکه دلی به سینه ای می کوبد، نه...!!! 

شاید به خاطر این است که سینه، چرا این مشت ها را تاب می آورد؟!!!!

پی نوشت: حال این روز هایم تعریفی ندارد....

پی نوشت: چند وقتی هست که خیلی فکر کردم به این که چه تغییراتی کردم!؟ خب تغییرات زیادی بود، ولی چیزی رو که مطمئن شدم این بود که هنوزم میتونم یه رفیق باشم برای هرکس بخواد دیگه تنها نباشه...