شاپرک منتظر است...

متن مرتبط با «شعر» در سایت شاپرک منتظر است... نوشته شده است

چرا شعر...

  • سلامامروز اولین جلسه از کلاس شعر برگزار شد و به نظرم مهم ترین جلسه همین بود، چون همین اول باید تکلیف خیلی چیزا رو با خودت معلوم می کردی...و مهمترین پرسش این بود، چرا میخوای شاعر بشی؟ که چی بشه؟و هدف های کوچک قابل قبول نبود...اولین نفر گفت: چون در خودم این توانایی رو دیدم و میخوام با شعر گفتن بعد از مرگ هم زنده بمونم...و استاد که گفت: خب اولین کتاب شعرت که چاپ شد به هدفت می رسی، بعدش‌ چه؟ دومین نفر من بودم، از من پرسید شما چی؟ با کمی تاخیر و تفکر گفتم: خب من سالها پیش شاگرد یکی از شاگرد های شما در دانشگاه بودم البته در درسی که هیچ ربطی به ادبیات نداشت، یک روز اتفاقی متوجه شدند که من چیزهایی می نویسم و اسمش هم گذاشتم شعر... چند تایی را که خواندند گفتند: تو استعدادش را داری، اینها هم قشنگند ولی شعر نیست... باید بروی یاد بگیری درست شعر بگی...گفتم: فعلا تصمیمی برای علمی شعر گفتن ندارم، دوست دارم دلی بگم...بارها و بارها طی این سالها این مکالمه تکرار شد، و من الان تصمیم گرفتم یاد بگیرم واقعا شعر بگویم...استاد فکری کرد و گفت خب این تصمیم برای یاد گرفتن است، جواب سوال نیست، سر سری گفتم: چون دلم میخواد کتابم چاپ بشه...گفت: اینها همه دلایل کوتاه و کوچک است. چیزی بالاتر از این ها...چند دقیقه ای توضیح داد و من در عمق وجودم با خودم که واقعا چرا...؟!یک دفعه فهمیدم واقعا چرا... گفتم استاد: همین الان شاید دلیلش را پیدا کرده باشم.گفتم: من همیشه دوست داشتم حال کسی را خوب کنم، حتی بایک بیت شعر...من شعر خوب می گویم و شاید کسی در جایی آن را بخواند و حالش خوب شود و من هرگز متوجه نمی شوم و همیشه فرض بر این است که هنوز این اتفاق نیافتاده است و تا آخر باید تلاش کنم تا شاید به هدفم , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها